Tohtori Marx kuvaili yksien harjoittamaa toisten jotensakin kuppaamista siihen tapaan,että ”pääoma on kuollutta työtä, joka vampyyrien lailla elää vain imemällä elävää työtä, ja se elää sitä paremmin, mitä enemmän se sitä imee.”

keskiviikko 6. maaliskuuta 2013

Kuka on Maailman tunnetuin suomalainen?

Kuuluisin suomalainen maailmalla juuri nyt on ehkä Olli Rehn - mutta ei aina niin myönteisissä merkeissä.
Talousnobelisti Paul Krugman on höykyttänyt Rehniä viime viikkoina EU:n komission edustamasta talouskurilinjasta, joka henkilöityy usein juuri Rehniin. Tiistaina EU-johtajat käynnistivät vasta-pr-iskun, jossa Krugmania syytettiin muun muassa "kyynisyydestä".

Keskiviikkona Telegraph-lehdessä Jeremy Warner otsikoi Rehniä käsittelevän kirjoituksensä näin: "Euroopalla on edessään mahdoton haaste - miksi Olli Rehn ei näe sitä?"
Warner sanoi, että jos Rehn olisi demokraattisesti valitussa asemassa, hän olisi lentänyt tehtävästään ulos kauan sitten. Nykyisessä asemassa hänen ei tarvitse huolehtia tällaisista asioista.
Rehnin tiukka linja säästölinjan puolustajana on johtanut siihen, että hänestä on tullut pikemmin pilkan kohde kuin pelätty talouskurin puolustaja, joka hänen pitäisi olla, Warner kirjoittaa.
Hänen mukaansa ongelma ei ole sinänsä talouskuri, vaan ongelman ydin on se, että kilpailukyvyltään rajusti erilaisia valtioita yritetään tunkea yhteen valuuttaliittoon. Talouskuri ei ole tähän välttämättä sen huonompi tai parempi lääke kuin muutkaan lääkkeet.
Euroalueen sisällä kilpailukykyerot ova niin suuria, että Goldman Sachsin mukaan Saksassa pitäisi olla 4 prosenttiyksikköä reuna-alueita suurempi inflaatio 10-15 vuoden ajan, jotta erot tasoittuisivat. Tämä johtaisi Saksan varallisuuden supistumiseen 40 prosentilla, mihin inflaatiokammoinen Saksa ei tietenkään suostu.
Talouskurilinjan ongelma on, että palkat ja hinnat eivät juuri jousta, joten sopeutuminen kriisimaissa on tapahtunut kasvavan työttömyyden kautta. Tämä taas johtaa kotimaisen kysynnän supistumiseen, mikä supistaa kauppatasetta - mikä puolestaan EU-johtajien mielestä osoittaa talouskurin olevan menestys.
"Jos tämä on menestystä, niin euroalue on todella matkalla hulluuteen", Warner kirjoittaa.
Lisäongelma tietysti on, että kun talous supistuu, maan velkataakka suhteessa talouteen vain kasvaa, juuri niin kuin on käynyt.
"Onko Rehn hölmö vai lurjus? Joka tapauksessa historia ei tuomitse häntä kauniisti", Warner kirjoittaa.

Ongelmat johtuvat viime kädessä myös siitä, että velkasäännöksiä rikottiin surutta niin pitkään, että ongelmat ovat kasvaneet sellaisiksi, että niitä ei välttämättä voi ratkaista enää tavallisilla metodeilla. Aika pitää talouskurista kiinni oli silloin, kun velkataakat olivat pienempiä. Nyt tarvittaisiin toisenlaisia lääkkeitä.


HUGO CHAVEZ ON KUOLLUT

Chavezin verbaalikonekivääri niitti säälittä

6.3.2013
Hugo Chavez ei säästellyt sanojaan arvostellessaan maailman johtajia mm.

Yhdysvaltain presidentti George W. Bushista:
- Olette aasi. Olette pelkuri, tappaja, kansanmurhaaja, alkoholisti, juoppo, valehtelija, moraaliton ihminen. Olette pahin koko planeetalla.

Britannian pääministeri Tony Blairista:
- Älkää olko häpeämätön, herra Blair. Älkää olko moraaliton. -- Olette imperialismin käsikassara ja pyritte hakemaan suosiota Bush-Hitleriltä, joka on tämän planeetan joukkomurhaaja ja salamurhaaja numero yksi. Painukaa helvettiin herra Blair.

Venezuelan öljypohatoista:
- He elelevät luksushuviloissaan, joissa he juovat viskiä ja järjestävät orgioita.

Venezuelan kirkonmiehistä:
- He eivät kulje Kristuksen tietä. 
ونزوئلا و چاویسم
(تجربه ی سه سال کار و زندگی در ونزوئلا )
زاویه یک
محمد حسین مهرزاد
March 28, 2013
مطالب ذکر شده در این نوشته صرفا نظرات و تجربیات شخصی من است و به هیچ گرایش و گروهی مربوط نمی باشد. و ضمنا نقد نظرات مطرح شده تا کنونی نیست،هر چند خود از جایگاه سیاسی مشخصی برخوردار است.
من حدود سه سال کار و زندگی در دوران "سوسیالیسم بولیواری" را تجربه کردم و در اینجا تلاش دارم تا با توضیح واقعیاتی که دیدم چه در محیط کار و چه در جامعه، را در مورد سوسیالیسم بولیواری و چاویسم بگویم.
ونزوئلا کشوری است با حدود بیست و هشت میلیون جمعیت. کشوری سر سبز و زیبا و با هوایی گرم و شرجی. به دلیل وجود نفت، این کشور از دیر باز تا حدودی صنعتی شد وحتی از کشور های مجاور-بخصوص کلمبیا- برای کار به ونزوئلا می آمدند. درآمد نفت در اقتصاد این کشور تعیین کننده است و در چند سال اخیر با توجه به افزایش صادرات نفت، این کشور به یکی از اعضای مهم اُپک با سهمیه ای بالا تبدیل شد. صادرات نفت این کشور در دوره های مختلف متفاوت بوده، اما در طی چند سال گذشته تقریبا به طور متوسط چهار میلیون بشکه نفت در روز تولید داشته است و با توجه با بالا بودن قیمت نفت، در ده سال گذشته به نسبت گذشته درآمد حاصل از آن رقم بالایی برای کشوری با این جمعیت است. به علت بارندگی زیاد و گرمای تمام طول سال، زمین های مستعدی برای کشاورزی و دامپروری دارد.
از جمله شهرهای بزرگ ونزوئلا: کاراکاس، ماراکایبو، والنسیا،ماراکای و ماتورین هستند.
محیط کار
من در سه استان و در سه شهر-سه مرکز استان- کار کردم و بطور میانگین در هریک به مدت یک سال مشغول بکار بودم. تعداد پرسنل ایرانی به نسبت ونزوئلایی ها حدود یک به ده بود. یعنی در دوره ای که ونزوئلایی ها هزار و پانصد نفر بودند ایرانی ها صد و پنجاه نفر بودند. و یا اگر هزار نفر بودند در مقابل آن یکصد ایرانی وجود داشت. هزینه های زندگی در حد ایران بود و فقط در چند مورد کمتر بود. استخدام کارگران از طریق پیمان جمعی است. بدین شکل که کارفرما نیاز های نیروی انسانی خود را به سندیکای مربوطه اطلاع می دهد و سپس آنها بر اساس متقاضیان کار که نام نویسی کرده اند، نیروی کار را برای کارفرما تامین می کنند. البته با هر یک از کارگران جداگانه قرار داد امضا می شود. به جز کارگرانی که مستقیما کارفرما از طریق سندیکا استخدام می کند، کارفرما مجاز است از پیمانکاران نیز استفاده کند. بخش زیادی از نیروی کار از طریق پیمانکاران دست دوم تامین می شود. پیمانکاران جزء خود با سندیکا کنار می آیند به این شکل که یا کارگرانشان می پذیرند و عضو سندیکای محل کار می شوند و یا سندیکای مستقلی را انتخاب می کنند. معمولا کارفرمایانی که به تعداد کارگر زیادی احتیاج دارند، ترجیه می دهند هر چه بیشتر از پیمانکاران جزء استفاده کنند. زیرا هزینه و" دردسر" کمتری برای کارفرمایان دارد. پیمانکاران جزء هر چند ظاهرا تابع قانون عمومی کار هستند، اما به هر شکل بر اساس توافقات پشت پرده که به کارگران در نتیجه بیکاری شدید تحمیل می شود، دست مزد کمتری می گیرند و راحتتر اخراج می شوند و پراکنده ترند. در نتیجه کارفرمایان بخش قابل توجهی از نیروی کارشان را از طریق پیمانکاران تامین می کنند. شرکت های ایرانی نیز بر همین اساس بخش قابل توجهی از کارگرانشان را از طریق پیمانکاران تامین می کنند.
شرکت های ایرانی و بسیاری دیگر از شرکت ها و کارخانه های بزرگ که کارگران زیادی دارند با کارگران قرار دادهای موقت امضا می کنند. حد اقل زمان اینگونه قرار دادها سه ماهه است و بیشتر کارفرمایان با کارگران قرار دادهای سه ماهه و یا شش ماهه منعقد می کنند. با پایان قرار داد کارفرما می تواند مجددا قرار داد امضا کند یا نه. کارگران همانند ایران همیشه نگران آینده خود هستند. با نزدیک شدن زمان قرار داد با نگرانی از مسئولین می پرسیدند آیا قرار داد من تمدید خواهد شد؟ همه ی شرکت ها وکلا و حقوق دانانی دارند تا بتوانند قانون را دور زده و یا توجیح قانونی برای اخراج، جلوگیری از ارتقای شغلی، کم کردن دستمزد و ... را انجام دهند، که در اکثر موارد هم موفق بودند.
ایمنی در محیط کار به مراتب بهتر از ایران بود. مطابق قانون نمایندگانی از کارفرما و سندیکا باید بر ایمنی محیط کار نظارت داشته باشند و بخشی به نام اچ- اِس- ای وجود داشت که به طور دائم موارد ایمنی کار را بررسی می کرد و در صورت خطرناک بودن بلافاصله کارفرما را در جریان قرار می داد تا نسبت به رفع آن اقدام نماید. سندیکا نیز که مطابق قانون نمایندگانی در محیط کار داشت، یکی از مواردی را که مورد بازرسی و نظارت قرار می داد ایمنی محیط کار بود آنها در مواردی که کارفرما ایمنی را فراهم نکرده بود تذکر می دادند و در صورت عدم رفع آن می توانستند آن بخش یا قسمت را تعطیل نمایند تا کارفرما ناچار به رفع مشکل شود. در واقع ایمنی محیط کار از استاندارد نسبتا خوبی برخوردار بود. کارفرما موظف بود هر شش ماه یکبار به کارگران دو دست لباس کار و کفش ایمنی بدهد و در هفته دو بار دستکش کار توزیع می گردید. که البته به دلیل فقر کارگران اکثر آنها توسط کارگران در بازار آزاد فروخته می شد. همیشه در این رابطه کشمکشی بین کارفرما و کارگران وجود داشت. کارگران در تلاش برای گرفتن لباس کار و یا کفش و کار اضافه بودند- که البته عموما برای فروش در بازار بود چون لباس کار و کفش داده شده مکفی بود- و از سوی دیگر کارفرما به اشکال مختلف تلاش داشت تا لباس و کفش کار و دستکش ها در محیط کار استفاده شود. مثلا به یاد دارم که هر چند وقت یکبار در روزی که دستکش داده می شد، بازرسی در هنگام خروج می گذاشتند که تپه ای از دستکش جمع می شد و کارگران اعتراض داشتند که این حق ما است و کارفرما می گفت که باید در محیط کار استفاده شود. البته بسیاری از بازرسی ها در ارتباط با سرقت ها هم بود که جلوتر به آن خواهم پرداخت.
استفاده از کفش وکلاه ایمنی در محیط کار اجباری بود و البته در بسیاری از محیط های کار کارفرمایان کوچک و متوسط این موضوع رعایت نمی شد و با رشوه و پارتی بازی این مسئله به اجرا گذاشته نمیشد و یا کمتر از شرایط درج شده در قانون به آن پرداخته میشد.
کارگران تا حدود زیادی حقوق صنفی خود را می شناسند و تا حدودی از قانون کار مطلعند- و یا حد اقل سندیکایشان مطلع است- و در مواردی که در چار چوب قانون حقوقشان از جانب کارفرما زیر پا گذاشته می شود، متوسل به اعتراض و اعتصاب می شوند و به طور کلی روحیه اعتراض جمعی در کارگران و مردم بخصوص در محیط کار زیاد است. البته فقط در چار چوب صنفی.
در قانون کار ونزوئلا نکات زیادی در حمایت از منافع کارگران وجود دارد. که به اختصار مواردی از آن را می گویم. مطابق قانون هر کارگری پس از سه ماه باید مشمول ارتقای شغلی شود مگر خلاف آن ثابت گردد. مثلا کارگر ساده در یک محیط کار عمرانی به کارگر ماهر وسپس کمک بنا و ... می تواند تبدیل شود و یا بناها از بنای درجه سه به درجه دو یک می تواند ارتقا یابد و سرکارگر و ... البته هر یک از اینها نام ها و تعاریف دقیقتری دارند و طبیعتا ارتقاع شغلی بر دستمزد دریافتی کارگران تاثیر دارد.
مورد دیگر سنوات قابل توجه کارگران است که سالی سه ماه است و کارگرانی که سابقه زیادی دارند، پس از اخراج و یا پایان کار مبلغ تا حدودی قابل ملاحظه می گیرند که در دوره بیکاری می تواند مکفی باشد و یا کار و کاسبی کوچکی راه بیندازند.
سندیکا در قانون تعریف شده و جایگاه قدرتمندی دارد. سندیکا در محیط های بزرگ کار دفتر دارد. نمایندگان سندیکا بر محیط کار نظارت دارند و اعتصاب قانونی است و به رسمیت شناخته می شود. سندیکا حق دارد اعتصاب و اعتراضات را سازمان دهد.
مطابق قانون یک درصد از حقوق کارگران به صندوق سندیکا و نیم در صد به صندوق فدراسیون واریز می گردد.
در رابطه باارتقای شغلی کارفرمایان تا حد ممکن مقاومت می کنند و از زیر بار ارتقای شغلی در می روند و اساسا قرار دادهای سه ماهه، راه دور زدن این قانون است. بخش قابل توجهی از کارگران با پاپان قرار داد سه ماهه و یا شش ماهه بیکار می شوند و جای آنها را کارگران جدید می گیرند و یا پیمانکاران جزء خود می دانند که چگونه با کارگران و سندیکا کنار بیایند و این قانون را دور بزنند و در واقع دستمزد واقعی آنها با دستمزد نامی آنها متفاوت است. عموما کارفرمایان کارگران خود را هر چند ماه یکبار عوض می کنند تا ارتقاع شغلی ندهند و در نهایت وقتی کارگران موقت و دوره ای داشته باشند سنوات زیادی هم پرداخت نمی کنند. چون کارگران هر چه ارتقاع شغلی بیشتری داشته باشند و از موقعیت تخصصی تری برخوردار باشند، سنوات بیشتری می گیرند. بدین وسیله کارگران نه تنها از این قوانین نفع زیادی نمی برند، بلکه همواره در معرض بیکاری هستند و همیشه جمعیت زیادی از بیکاران وجود دارند. بنا براین هر چند آن قوانین برای کارگران امتیازاتی در بر دارد، اما عملا اکثریت کارگران از سنوات و حق و حقوق قانونی برخوردار نیستند.
و یا مثلا همان لباس کار و وسائل ایمنی هر چند از جمله ی دست آوردهای کارگران است، و در قانون وجود دارد و عملا هم در برخی محیط های کار رعایت می شود، اما به دلیل فقر شدید کارگران بخش قابل توجهی از همان لباس کار و کفش و ... را از سر ناچاری و برای بدست آوردن نقدینگی ناچیزی در بازار آزاد توسط کارگران فروخته می شود.
اساسا مناسبات کار و سرمایه هر چند در آنجا تحت تاثیر قوانین حمایتی برای کارگران است، اما این قوانین حمایتی بخش بسیار ناچیزی از واقعیت این رابطه است. با وجود تمام این قوانین نه تنها بخش قابل توجهی از آنها اجرا نمی شود، بلکه فاصله طبقاتی دائما افزایش می یابد. وقتی کارگران در معرض بیکاری و سقوط به دره ی فقر مطلق قرار دارند، از بسیاری از دست آوردها و امتیازات برای حفظ شغلشان و یا برای اینکه کارفرما سه ماه بعد و یا شش ماه بعد مجددا استخدامشان کند از امتیازاتشان چشم پوشی می کنند. بسیاری از کارگران معترض و مبارز در دوره های بعدی استخدام نمی شدند و یا کارفرما زودتر از دیگران خود را از "شرشان" راحت می کرد.
آنچه واضح است اینکه کارفرمایان حتی یک روز اگر محیط کار برایشان سود آور نباشد آن را تحمل نمی کنند و ونزوئلا نیز از این قاعده مستثنا نبود. میلیون ها کارگر استثمار می شدند تا جیب سرمایه داران پر شود. بخشی از اقتصاد ونزوئلا در دست بخش خصوصی است. آنها در همین دوران چاوز از قَبل استثمار کارگران تبدیل به غول های سرمایه دار شدند. و همه ی آنها یا در دولت پست و مقامی دارند و یا اینکه روابط حسنه و نزدیکی با دولت مردان دارند.
سندیکاها و محیط کار
هر جا کارگر و محیط کار هست سندیکا نیز وجود دارد. وجود سندیکا در محیط کار طبق قانون ضروری است و کارفرما نمی تواند از پذیرش آن سرباز زند. همانطور که قبلا گفته شد سندیکا ها از قدرت اجرایی نسبی برخوردارند و بر روند اجرای قانون کار نظارت دارند. برخی ونزوئلا را کشور سندیکاها می نامیدند.
سندیکاها در ونزوئلا ساختاری بروکراتیک دارند. بدین شکل که آنها تشکل هایی هستند که بیرون از محیط کار، دفتر و تشکیلات دارند و ممکن است برخی از مسولین و گردانندگان آن سال ها اداره کننده ی آن سندیکاها باشند. کارگران در یک کارخانه ویا محیط کار می توانند از بین سندیکاهای موجود مربوط به رشته کاری و منطقه جغرافیایی خود یکی را انتخاب کنند- البته می توانند خود نیز اقدام به ایجاد سندیکا نمایند اما کمتر بدین شکل ماجرا پیش می رود- بنا بر این رییس ها و گردانندگان ثابت سندیکاها بیشتر به شکل کارمند و بروکرات هایی هستند که از این طریق امرار معاش می کنند. آنها در جریان انتخابات رقابت می کنند و هر سال یک بار نیز انتخابات تجدید می شود. پس از انتخاب سندیکا آنها وارد محیط کار می شوند و البته کارگرانی را نیز از محیط کار به عنوان نمایندگان سندیکا که دیگر کار نمی کنند انتخاب می کنند.
سندیکاها را در ونزوئلا می توان به چهار دسته تقسیم کرد.
1-  سندیکاهای چاویستی
2 - سندیکاهای صرفا فاسد
3 - سندیکاهای پرو غربی
4 - سندیکاهای کارگری
سندیکاهای چاویستی دو ویژگی دارند. اول اینکه فاسدند و دوم اینکه برای دولت و حزب حاکم تبلیغ می کنند و در مناسبت های مختلف جشن ملی می گیرند و با فدراسیون های بزرگ چاویستی همسو هستند. سندیکاهای چاویستی به پشتوانه امکانات و حمایت های دولتی قدرت بیشتری دارند و از موضع بالاتری حرکت می کنند. فساد آنها به چند شکل است. جدای از اینکه پولی که سندیکا از دستمزد کارگران دریافت می کند و باید در راه منافع کارگران و صرفا دستمزدهای خود صرف شود، بهره می برند. اما بیشتر فساد مالی آنها از این طریق نیست.
بیاد دارم در پروژه ی ساخت هفت هزار واحد آپارتمان شهر اُهدا – نزدیک شهر بزرگ ماراکایبو- سندیکایی چاویستی در محیط کار وجود داشت. قانونا مطابق نام نویسی بیکاران و به تقاضای کارفرما کارگران به ترتیب باید استخدام شوند. اما با پول گرفتن از کارگران بیکار- که بیشتر آنها در شرایط وخیم اقتصادی بودند و در بسیاری از موارد حتی اقدام به قرض گرفتن برای رشوه دادن به سندیکا می کردند- برای اشتغال آنها با توجه به تخصص و یا عدم تخصص آنها اقدام به گرفتن مخفیانه پول می کردند- من حتی رقم های آن را می دانم و با توجه به روابط حسنه ای که با کارگران داشتم به من می گفتند که مثلا یک بنا چقدر باید پول بدهد و یا یک آرماتور بند و یا قالب بند و کارگر ساده و ...- به هر شکل آنها بدین شکل اسامی را جابجا می کردند و مبالغ قابل توجهی به جیب می زدند. و البته همه ی اینها "زیر میزی" و غیر قانونی انجام میشد.
اما موضوع به همین جا خاتمه نمی یافت. از سوی دیگر کارفرما را تیغ می زدند. بدین شکل که ماهانه و "زیر میزی" مبالغ و امکانات قابل توجهی می گرفتند تا اعتراض و اعتصاب براه نیندازند و یا اینکه اعتصاب و اعتراضات را کنترل کنند. در برخی موارد که مبلغ باج خواهی را می خواستند بالا ببرند و کارفرما مخالفت می کرد با براه انداختن اعتصاب و یا اعتراضی ضرب شستی به کارفرما نشان می دادند و البته کارفرما نیز مکانیزم های خودش را برای مهار،چانه زنی و کنار آمدن داشت.
اما فساد به همینجا نیز خلاصه نمیشد. سندیکا پیمانکاران جزء را تحت فشار قرار می داد و آنها نیز باید باج خود را به سندیکا را به طور مرتب میدادند و در غیر این صورت نمی توانستند در محیط کار بمانند. سندیکا هر روز برایشان یک دردسری درست می کرد و مثلا به بهانه ای کارگرانشان را به اعتصاب می کشاند و یا ناکارآمد ترین کارگران را به آنها می دادند و ...
سندیکاهای چاویستی فقط جیب خود را پر نمی کردند و من اطلاعات دقیقی داشتم که آنها با رییس های خود در فدراسیون شریکند و در مقابل آنها نیز از این سندیکاها حمایت می کردند و برخی امکانات دولتی می گرفتند و یا با ترتیب دادن سخنرانی هایی در تقویت آنها و تبلیغات چاویستی فعال بودند.
سندیکاهای صرفا فاسد نیز همین مشخصات فساد مالی سندیکاهای چاویستی را داشتند و در واقع وجه مشترک هر دو فساد شدید اقتصادی آنها بود و تفاوتشان این بود که گروه دوم چاویستی نبودند و تبلیغاتی برای دولت نمی کردند و تقریبا در این رابطه بینابینی و یا متمایل به مخالفت و یا موافقت کمرنگ داشتند، و در راستای فسادشان "مستقل" عمل می کردند. آنها صرفا به دنبال پر کردن جیب خود بودند به همان روش هایی که توضیح داده شد و البته با توجه به هر محیط کار تفاوت های نیز وجود داشت.
البته هر دو گروه سندیکاهای فاسد برای اینکه بتوانند در دور دیگر نیز انتخاب شوند و به هر شکل پرستیژ خود را نزد کارگران حفظ کنند، سعی داشتند خود را مدافع کارگران نشان دهند و گاه اعتراضات کم مایه و محدودی را انجام دهند. هر چند کارگران می دانستند که اینها فاسدند اما فکر می کردند ضمن فسادشان مدافع حقوق آنها نیز هستند و یا به هر حال در مقابل کارفرما بودنشان بهتر از نبودنشان است و یا بی تفاوت بودند. البته من شاهد اعتراضات و مخالفت های بسیاری از این کارگران نسبت به سندیکا بودم و در مقابل نیز پاپوش دوزی سندیکا و کارفرما با هم برای اخراج کارگران مبارز ضد سندیکایی را هم دیدم.
دسته سوم سندیکاهایی بودند که پروغربی بودند و با اپوزیسیون که عمدتا ناسیونالیست و پرو غربی بود رابطه داشتند و از سوی دیگر از نهادهایی مثل سولیداریته سنتر و یا دیگر نهادهای امپریالیستی پول می گرفتند و علنا روابط حسنه ای با آنها داشتند و در واقع به شکل دیگری فاسد بودند. آنها بیش از آنکه دغدغه کارگری داشته باشند تلاش داشتند بر ضد چاوز و دولتش تبلیغ کنند و یا بر علیه شرکت های ایرانی و ... بیاد دارم در استان موناگاس در یکی از پروژه ها، یکی از این سندیکاها که مدتی سندیکای کارگران بود و سپس تغییر کرد، بلند گویی آورده بودند و علیه شرکت های ایرانی و دولت چاوز که از آنها حمایت می کند و پول مردم و کارگران ونزوئلا را به این شرکت ها می دهد تبلیغ می کردند. در صورتی که همین ها مثلا با آمدن شرکت های غربی موافق بودند و به دنبال تامین منافع غرب بودند. طبیعتا این دسته از سندیکاها اعتراضات کارگری را هم سازمان می دادند و سعی داشتند بر موج اعتراضات سوار شوند. و البته با توجه به اینکه دیگر سندیکاها قوی تر بودند معمولا راه این سندیکاها را می بستند و یا مهار و محدودشان می کردند.
دسته ی چهارم سندیکاهایی بودند که بدنبال پر کردن جیبشان نبودند و مطالبات اقتصادی کارگران را پیگیری کرده و اعتراضات را سازماندهی می کردند. این قبیل سندیکاها اعتصابات و اعتراضات قابل توجهی را سازماندهی می کردند و با تمام نواقصشان در جبهه کارگران قرار داشتند. هر چند این سندیکاها نیز به دلیل ساختارشان از بروکراسی بی نصیب نبودند اما به هر شکل به دلیل سلامتشان همراه کارگران برای بهبود زندگی و شرایط کار فعالیت و مبارزه می کردند. این دسته اقلیتی از سندیکاها را تشکیل می دادند اما اقلیتی قابل توجه.
سندیکاهای فاسد از دو نوع چاویستی و خنثی، اکثریت سندیکاهای ونزوئلا را تشکیل می دهند.
مبارزات طبقه کارگر در ونزوئلا
همانطور که در ابتدا گفته شد به دلیل وجود نفت در ونزوئلا این کشور از سال ها قبل تا حدودی صنعتی شد و طبقه کارگر صنعتی شکل گرفت. در همین رابطه فرهنگ کار و مبارزه نیز به موازات آن و تشکل های کارگری نیز بوجود آمد. هر چند ونزوئلا به اندازه ی ایران صنعتی نیست اما بعنوان یک کشور بیست و هشت میلیونی "جهان سومی" کشوری عقب مانده نیست و تعداد قابل توجهی کارخانه و کارگاه دارد و تجارت و بانک داری نیز رونق دارد.
به طور نسبی طبقه کارگر و مردم زحمتکش ونزوئلا از تجربه و مبارزات زیادی برخوردار بوده و بخصوص نسبت به مطالبات صنفی در محیط کار اعتراضات و مبارزات زیادی داشته و دارند. بیاد دارم به شوخی به دوستانم می گفتم اگر در ایران تا این حد اعتراض و مبارزه اقتصادی وجود داشت تا کنون انقلاب شده بود. در کارخانه ها و محیط های بزرگ کار حداقل در سال دو یا سه اعتصاب انجام می شود. که ممکن است منجر به کسب امتیازی از کارفرما بشود یا نه. عموما اعتصابات و اعتراضات کارگران بسیار عادی است و از جایگاه سیاسی و اجتماعی که در جامعه ی ما بر خوردار است، برخوردار نیستند. عموما اعتراضات و اعتصابات به موضوعات سیاسی و مباحثی در ارتباط با نقش دولت و... ختم نمی شوند.
اما به هر شکل سنت مبارزات اقتصادی قابل توجه است و البته نقش سندیکاهای فاسد در سوار شدن بر موج مبارزات و به کج راهه بردن و یا به سازش کشاندن آنها بسیار زیاد است. و این خود یکی از عواملی است که مبارزات کارگران را محدود کرده و امکان ارتقاع و رشد را از آن گرفته است.
اعتصابات عموما برای مزایا، دستمزد معوقه،افزایش دستمزد، ارتقای شغلی، ممانعت از اخراج، عدم رعایت موارد ایمنی،اضافه کاری ها و ... است. به هر شکل همه ی اعتصابات و اعتراضات بیان وضعیت کارگران و تضادهای طبقاتی جامعه بود. کارگران با وجود هر مشکلی در مبارزاتشان ناچار بودند برای بهبود زندگی خود مبارزه کنند و در مقابل کارفرماها،سرمایه داری و در نهایت دولت قرار داشت. اما دولت در خفا و عملا پشت سرکارفرماها بود و تا حد ممکن تلاش داشت خود را نه تنها حامی کارفرامایان نشان ندهد بلکه مدافع سندیکاها- و حد اقل برخی از آنها نشان دهد- زیرا که در آنجا بر خلاف ایران نیاز به رای واقعی حداقل بخشی از کارگران و مردم وجود داشت که جلوتر به آن خواهم پرداخت.
برای روشن شدن نوع مبارزات کارگران در ونزوئلا من چند مورد از آن را ذکر می کنم.
یکی از اعتصابات بزرگ در پروژه ماتورین اعتراض به اخراج تعدادی از کارگران بود که کارفرما- شرکت ایرانی- حق و حقوق آنها را مطابق قانون- سنوات- را نداده بود. آنجا نیز مثل قانون کار ایران وقتی کارگری خود استعفا دهد سنوات کمتری می گیرد و اگر اخراج شود سنواتش بیشتر است- که اگر اشتباه نکنم مطابق بندهای 121 و 125 قانون کار ونزوئلا- به هر شکل در آن دوره که سندیکای نسبتا سالم و کارگری وجود داشت طی چند بار مذاکره خواهان پرداخت همه ی سنوات قانونی کارگران شد. اما این کار انجام نشد و در نهایت دوشنبه،روز اول هفته ، کارگران دست از کار کشیدند. اعتصاب بدین شکل است که کارگران و سندیکا اجازه نمی دهند دیگران نیز کار کنند یعنی پرسنل ایرانی و یا پیمانکاران جزء نیز نمی توانند کار کنند و درب کارگاه را می بندند و بدین شکل اعتصابشان قوی تر و موثر تر است و امکان شکستن اعتصاب از کارفرما ها گرفته می شود.
ما به التفاوت سنوات کارگران اخراج شده با سنوات کارگرانی که خود کار را ترک می کنند قابل توجه است و با توجه به اینکه تعداد کارگرا ن اخراج شده زیاد بود، مبلغ قابل توجهی وجود داشت که کارفرمای ایرانی از پرداخت آن سرباز می زد. اعتصاب بدون هیچ توافقی بیش از یک هفته طول کشید و شرکت ایرانی که هزینه های جاری و ثابتی داشت هر روز ضرر می دید. در تمام مدت اعتصاب باید دستمزد کارگران پرداخت شود و از سویی دیگر هزینه هایی مثل خورد و خوراک پرسنل ایرانی نیز وجود داشت و ...
در نهایت شرکت ایرانی دست به دامان دولت و گارد ناسیونال شد. طی مذاکرات شرکت ایرانی با مسئولین دولتی، درخواست شد که از آنها حمایت شود و "چند عنصر مخل نظم و تحریک کننده کارگران" را بازداشت نمایند. بیاد دارم در خفا و از درون مینی بوسی که پرده های آن کشیده شده بود عکس هایی در حین سخنرانی رهبران سندیکا- فکر می کنم اشخاصی به نام فردی و اسکار بودند- گرفته شد و به مسئولین گارد ناسیونال داده شد. در هفته ی دوم اعتصاب فِردی بازداشت شد و دیگر کارگران و سندیکا تهدید شدند و تحت فشار قرار گرفتند. فردای آن روز که کارگران در محل کار حضور یافتند و از بازداشت فِردی با خبر شدند، خشمگین دو تریلی شرکت را سوار شدند و دسته جمعی به مرکز شهر رفتند و مرکز شهر را با ایجاد راه بندان تعطیل کرده و جلوی فرمانداری تجمع کردند و خواهان آزادی فوری فردی شدند. کارگران همه ی فروشگاه های بزرگ و کوچک را تعطیل کردند و اعلام کردند تا آزادی فِردی مرکز شهر تعطیل خواهد ماند و حتی به اقدامات دیگری نیز دست خواهند زد. در چنین شرایطی بود که مسولین گارد ناسیونال به شرکت ایرانی اعلام کردند ما نمی توانیم بیشتر از این فِردی را در بازداشت نگهداریم شهر بهم خواهد ریخت و عواقب بدی برای ما خواهد داشت. فردی همان روز عصر آزاد شد و کارگران او را به محل کار آوردند. اعتصاب ادامه پیدا کرد و در نهایت پس از دو هفته با عقب نشینی کارفرما و پرداخت الباقی سنوات اعتصاب پایان یافت.
در مواردی دیگر نیز که مثلا سیمان و یا سرامیک نمی آمد و عملا کار مختل شده بود. خبر می رسید که آنها اعتصاب کرده اند. وقتی من با راننده هایی که از آن کارخانه ها آمده بودند حرف می زدم شرایط اعتصاب را توضیح می دادند. البته عموما اعتصابات همراه با بازداشت و دستگیری نبود و پس از چند روز خاتمه می یافت. اعتصاب یا در نتیجه دادن امتیازی و یا به دلیل عقب نشینی کارگران پایان می یافت.
برخی از اعتصابات نیز در ارتباط با دستمزد معوقه بود. دستمزدها در ونزوئلا هر هفته داده می شود، اما در مواردی وجود داشت که کارفرما یک یا دو هفته تاخیر داشت و گاه حتی بیشتر و با میانجی گری سندیکا کارگران را از اعتصاب باز می داشتند.- البته بسته به نوع سندیکا- اما در نهایت مسئله منجر به اعتصاب میشد و پس از پرداخت دستمزد معوقه همه چیز به حالت اول باز می کشت.
مورد دیگری را به خاطر دارم در همان استان ماراکاییبو که کارگران بیکار که همیشه پشت درب پروژه بودند و جویای کار به سندیکا مراجعه می کردند و از بیکاری و فساد سندیکا به تنگ آمده بودند اقدام به بستن درب کارگاه کردند و در نهایت با اقدام گارد ناسیونال و درگیری های مختصری کارگران بیکار را کنار زدند و با سخنرانی سندیکا و دادن وعده هایی به آنها مسئله را خاتمه دادند.
در شهر سنت کارلوس که منطقه ای به لحاظ صنعتی و اجتماعی عقب مانده است، و سندیکاهای چاویستی و خنثی نفوذ بیشتری داشتند، اعتصابات به مراتب کمتری رخ می داد. و هر از گاهی هم که اعتصاب رخ می داد به سرعت با مذاکره و امتیازات مختصری اعتصاب پایان می یافت. در آنجا نیز "سندیکا رفیق کارگران و شریک کارفرما" بود.
موردی دیگر اعتصاب معروف کارگران استادیوم شهر ماتورین بود. به این دلیل که ما در همان شهر کار می کردیم بسیاری از کارگرانی که قبلا در آن پروژه بودند در پروژه شرکت ایرانی کار می کردند، و ماجرا را تعریف کردند. پروژه به سرعت پیش می رفته تا برای مسابقات فوتبال جام کشورهای آمریکای لاتین آماده شود. کارگران به دلیل عدم رعایت حق و حقوقشان دست به اعتصاب می زنند. اعتصاب طولانی می شود و در نهایت با دخالت پلیس و گارد ناسیونال به خشونت کشیده می شود و سه کارگر در نتیجه تیر اندازی کشته شدند. این یکی از اعتصابات معروف منطقه بود.
بستن جاده یکی دیگر از اشکال مبارزه کارگران و مردم زحمتکش بود. در چند موردی که من شاهد آن بودم، مردم یکبار به دلیل مشکل آب محلشان که اکثرا قطع بود راه را بسته بودند. در موردی دیگر بدلیل تردد ماشین آلات سنگین راه سازی از محلشان آسفالت قدیمی و ضعیف خراب شده بود و شهرداری نیز اقدام به بازسازی نمی کرد و مردم راه را مسدود کرده بودند. و چند مورد دیگر از این قبیل را شاهد بودم. عموما این موارد با مذاکره و وعده خاتمه می یافت و اصلاحاتی نیز انجام میشد.
در یک مورد دیگر از اعتصابات که سندیکای کارگری رهبری آن را داشت و چند مطالبه صنفی از جمله ارتقای شغلی و افزایش دستمزد و ... داشتند و با کارفرما به توافق نرسیده بودند، کارگران خشمگین اقدام به پرتاب سنگ به سمت دفاتر شرکت ایرانی کردند. گارد ناسیونال وارد عمل شد و با تیرهای پلاستیکی اقدام به تیر اندازی کرد که هیجده نفر از کارگران زخمی شدند. و در نهایت نیز با هم دستی اداره کار، کارفرما و دیگر سندیکاهای فاسد سندیکای کارگری را کنار گذاشتند و سندیکایی دیگر جایگزین شد.
عموما مبارزه طبقه کارگر با وجود اینکه سال های سال بود در محیط های کارو به همین اشکال و در همین سطوح ادامه داشت ، اما به دلیل سطح پایین آگاهی سیاسی، کمبود تشکل های سالم کارگری و عدم وجود قطب سیاسی سوسیالیستی و کارگری، مبارزاتشان صرفا در چار چوب رفرمیستی پیش می رفت. حتی کارگران پیشرو متشکل در سندیکاها درک نازلی از مبارزه ی سیاسی داشتند. بیاد دارم وقتی با آنها به بحث و گفتگو می نشستم با وجود تجربه کافی در عرصه مبارزات صنفی کارگران، اما درک نازلی از مسائل سیاسی داشتند. مثلا بیشتر آنها چپ را یا به شکل چاویستی و رفرمیستی می شناختند و یا به شکل مبارزات چه گوارایی و چریکی. تقریبا همه ی آنها با هر نوع سوسیالیسم دیگری بیگانه بودند. و کارگران پیشرو و مبارز عموما آنتی سیاسی و آنتی حزبی بودند و صرفا در چارچوب رفرمیستی مبارزه می کردند و برخی دیگر نیز متوهم به چاویسم و یا آلترناتیو پرو غربی بودند.
اوضاع اقتصادی ونزوئلا
شرایط اقتصادی در ونزوئلا، از یکسو نابرابری شدید طبقاتی، افزایش فاصله طبقاتی، بیکاری شدید، تورم، و افزایش واردات است و از سوی دیگر ساخت مسکن که با قیمت های نازل واگذار می شود، سوبسید به چهار قلم از کالای اساسی پرداخت می شود.
برخی از کارخانه ها و زمین های بزرگ متعلق به حکومت سابق و یا افراد آن حکومت "مصادره" شده و به شکل دولتی اداره می شود و یا به بخش خصوصی واگذار شده است. بنابر این بخشی از اقتصاد در دست دولت است اما بخش قابل توجهی نیز در دست بخش خصوصی است که عموما از سرمایه داران دوران حکومت چاوز هستند و یا خود در حکومت می باشند.
اقتصاد بخش دولتی به دلیل فساد شدید، ناکارآمد است و حتی تعدادی از کارخانه ها و شرکت های سابق به دلیل ناکارآمدی و ضرر دهی تعطیل می باشند. بانک ها و دانشگاه ها نیز به دو بخش تقسیم می شوند. خصوصی و دولتی.
در همان دوران که من در ونزوئلا بودم یکی از بانک های دولتی به دلیل اختلاس و ضرر دهی تعطیل شد. دانشگاه های دولتی نیز از امکانات به مراتب کمتری نسبت به دانشگاه های خصوصی برخوردارند و در این رابطه هر کس امکان مالی بیشتری دارد فرزندانش را به دانشگاه های خصوصی می فرستند.
سرمایه داران نو کیسه در عرصه های صنعت، بانک داری و تجارت فعالیت دارند. اما به هر شکل فساد در دستگاه بروکراتیک دولتی به شدت رواج دارد. رشوه دهی و رشوه خواری در تمام نهادهای دولتی وجود دارد و در مقیاس کلان سرمایه داران یا باید خود دست اندر کار امور حکومتی باشند و یا دم آنها را ببینند. و در مقیاس کوچک مردمی که سروکارشان با نهادهای و ادارات دولتی است باید، برای راه افتادن کارشان رشوه بدهند. مثلا در آن دوره و در شهر ماراکایبو با ششصد بولیوار گواهی نامه رانندگی می خریدیم و دیگر نیازی به امتحان نبود. یک فرد پلیس پول را می گرفت و مخفیانه کارها را انجام می داد و دیگر نیاز به چند بار امتحان دادن و ... نبود. و یا بیاد دارم که سه نفر از کارگران آرماتوربند و قالب بند ایرانی که در فرودگاه و در حال بازگشت در ارتباط با مواد مخدر دستگیر شده بودند و در دادگاه بدوی محکوم شده بودند، شرکت با رشوه به مقامات قضایی آنها را آزاد کرد. و یا دزدهایی بودند که با پلیس همدست بودند و سهم آنها را می دادند و خلاصه از این قبیل موارد بسیار فراوان و عادی است.
برادر چاوز یکی از بزرگترین کمپانی های نفتی را دارد که با وزارت نفت قرار دادهای کلان می بندد. رانت خواری در دستگاه دولتی به شدت وجود دارد و مسئولین رده بالای دولت از جمله ی ثروتمند ترین افراد هستند که در محلات مرفه نشین زندگی می کنند و از امکانات دولتی وسیعا استفاده شخصی می کنند.
اما به هر شکل ونزوئلا به دلیل صادرات نفت قابل توجه و جمعیت حدودا بیست و هشت میلیونی، از امکانات مالی قابل توجهی برخوردار است. با وجود افزایش قیمت نفت در ده سال گذشته و افزایش میزان صادرات، زندگی مردم بهبود نیافته است. در دورانی که من به ونزوئلا رفتم هر سه بولیوار یک دلار بود و پس از حدود سه سال هر 8.7 بولیوار یک دلار بود. افزایش نقدینگی بدون پشتوانه و رانت خواری ها و اقتصاد بیمار، چنین شرایطی را ایجاد کرده بود. تقریبا تمام مسولین شرکت نفت، چاویستی و از حزب حاکم اند و از امکانات و درآمد بالایی برخوردار می باشند. بودند بسیاری کسانی که سابقا در شرکت نفت بودند اما به دلیل اینکه از چاویستی ها نبودند بازخرید و بیکار شده بودند.
به دلیل اقتصاد تک پایه ای بخش زیادی از درآمد کشور صرف واردات می شود. و با وجود اینکه ونزوئلا دارای منابع غنی است و کشاورزی نیز به دلیل آب و هوای مساعد می تواند رونق زیادی داشته باشد، بخش زیادی از مواد خوراکی ازخارج وارد می شود. کارگران و بیشتر مردم از کمترین امکانات و درآمد برخوردارند. حداقل حقوق کارگری برای کارهای خدماتی حدود 250 دلار در ماه و برای کارهای ساختمانی و صنعتی 350 دلار بود و با توجه به تورم و گرانی، قدرت خرید روز بروز کاهش می یافت و فقرا فقیرتر می شدند و شرایط زندگی سختتر می شد. ما که خود پولی برای خورد و خوراک می گرفتیم اوایل مکفی بود اما بعدها با وجود اینکه تا حدودی آن را افزایش دادند ناچار به گرفتن مساعده بودیم.
نیروی کار در ونزوئلا ارزان است و همواره میلیون ها نفر بیکار و نیمه بیکارند. ارتش ذخیره کار در پشت درب شرکت ها و پروژه ها صف می کشند تا شاید کاری بدست آورند. مردم و کارگران کمترین مالکیتی بر وسائل تولیدی ندارند و تنها یا نیروی کارشان را به قیمت ناچیزی می فروشند و یا به کسب و کار محقری- عموما- مشغولند.
البته قشر خرده بورژوای مرفه هم کم نیستند. صاحبان رستوران های بزرگ، مالکان کارگاه های کوچک، مالکان دستگاه های سنگین راه سازی، مالکان چند دستگاه آپارتمان یا ویلا، مالکان دامداری های صنعتی، مالکان تریلی و کامیون ها، مالکان فروشگاه های بزرگ و ...
چاوز و دولتش با وجود اینکه "ضدامپریالیست" بود، اما بیشترین روابط اقتصادی و تجاری را با آمریکا و غرب داشت. تمام کمپانی های آمریکایی در ونزوئلا فعال بودند. کمپانی های اتومبیل با نمایشگاه های مجلل- جیپ، فورد،شورولت و...- بیشتر اتومبیل های ونزوئلا آمریکایی است. صنعت نفت بیش از همه وابسته به دستگاه ها و قطعات آمریکایی است و تلاشی برای قطع این وابستگی صورت نگرفته است، کمپانی های تجاری آمریکایی و اروپایی زیادی در ونزوئلا فعالیت می کنند.
اما این یک روی اقتصاد ونزوئلا بود. یعنی روی غالب و تعیین کننده روابط و مناسبات جامعه. روی دیگر آن فعالیت های رفرمیستی چاوز و دولتش بود.
ساخت خانه جهت مردمی که در حلبی آبادها زندگی می کنند و یا خانه هایی مخروبه دارند از جمله فعالیت های دولت چاوز بوده است. خانه ها که عمدتا توسط شرکت های خارجی ساخته می شود با قیمت کم و قسطی به آنها واگذار می شود. البته پرداخت همان پول اولیه و قسط نیز خود برای مردم مسئله است اما به هر شکل خانه سازی بسیاری از مردم را صاحب خانه کرده. البته همانطور که خود چاوز نیز می گفت هنوز به خانه های بسیار دیگری نیاز است تا مشکل مسکن حل شود. هنوز میلیون ها نفر در حلبی آبادها ویا الونک ها و خانه های محقر و کوچک زندگی می کنند. ساخت مسکن در ونزوئلا هر چند منافعش به مردم می رسید، اما در حاشیه آن نیز مسائل زیادی وجود داشت. به دلیل همان فساد ذکر شده در سیستم، برخی از دولت مردان و مسئولین نیز از خانه های ساخته شده بدست می آوردند و آنها را اجاره می دادند و یا می فروختند. و یا با جابجا کردن نوبت ها پول های زیر میزی می گرفتند. اما به هر شکل مهمترین اقدام رفرمیستی چاوز ساخت مسکن بود. اینکه چرا این خانه ها به شرکت های خارجی واگذار میشد را چاوز اینگونه توضیح می داد که باصرفه ترند. و در این جمله حقیقتی وجود داشت. با وجود اینکه شرکت های خارجی که با دلار کار می کردند و هزینه های بالایی داشتند، برای دولت باصرفه تر بودند. ماجرا از این قرار بود که شرکت های ونزوئلایی به دلیل همان فساد حکومتی بیشتر از آنکه اقدام به ساخت و ساز بکنند با تبانی اقدام به غارت و رانت خواری می کردند. بیاد دارم به یکی از پروژه های ساخت مسکن توسط شرکت های ونزوئلایی رفته بودم- حدود هزار واحد مسکونی نزدیک شهر مریدا- که شش سال بود پروژه درحال فعالیت بود و پیشرفت فیزیکی حدود پنجاه تا شصت درصد بود. شش سال برای چنین پروژه ای بسیار طولانی است و مقرون به صرفه نیست . وقتی از یکی از مهندسین آنجا علت را پرسیدم، شرح داد که تا کنون چندین شرکت در اینجا مشغول بکار شده و رفته اند و هر بار با مقادیر قابل توجهی اختلاص پروژه را ترک کرده اند و در نهایت نیز هنوز پروژه نیمه تمام است و با کندی پیش می رود و شرکت موجود نیز درگیر اختلافات مالی با کارفرما است.
بنا بر این حضور شرکت های خارجی در ونزوئلا در این رابطه مقرون به صرفه بود. و البته در ارتباط با شرکت های ایرانی و واگذاری بخش زیادی از فعالیت های ساخت مسکن به این شرکت ها علت سیاسی نیز داشت. و از این طریق و بقول معروف "به هم نان قرض می دادند".
موضوع ساخت مسکن در ونزوئلا از مهمترین فعالیت های اقتصادی دولت چاوز بود که در این مورد نیز تبلیغات زیادی صورت می گرفت و بیشترین تاثیر را بر طرفدارن دولت چاوز داشت و در این رابطه بودجه زیادی اختصاص داده شده بود.
البته بودند مواردی که پس از واگذاری مسکن به مردم، که به دلیل فقر شدید ناچار بودند مسکن تازه بدست آورده را بفروشند تا شکم خود را سیر کنند،چون آنها فاقد کار و در آمد بودند و غذا مهمتر از مسکن بود.
از جمله ی دیگر فعالیت های رفرمیستی دولت چاوز، سوبسید به سه چهار قلم کالای مصرفی و با اهمیت بود. بنزین، روغن خوراکی و آبجو. قیمت گوشت نیز تا حدودی تحت کنترل بود و نمی دانم که آیا سوبسید داشت یا نه؟ بنزین در ونزوئلا ارزانترین قیمت در دنیا را دارد. و به همین دلیل هنوز اتومبیل های هشت سیلندر قدیمی آمریکایی در آنجا کار می کنند- عمدتا به عنوان تاکسی های ارزان قیمت. البته اتومبیل ها و تاکسی های مدرن زیادی نیز در ونزوئلا وجود دارند. البته عموم مردم نمی توانند از تاکسی استفاده کنند و بیشتر با اتوبوس و مینی بوس رفت و آمد می کنند. که بخش زیادی از آنها فرسوده هستند.
روغن خوراکی نیزکه به قیمت دولتی توزیع می شود ارزان است. البته همیشه در دسترس نیست و در مواردی مردم ناچارند روغن با قیمت آزاد بخرند.
و سوم آبجو است. با توجه به هوای گرم ونزوئلا و فرهنگ مردم در مصرف قابل توجه آبجو. این نوشیدنی که عمدتا در ونزوئلا تولید می شود ارزان است و دولت به آن سوبسید پرداخت می کند.
کالای چهارم که البته برای مردم زحمتکش و کارگر زیاد هم ارزان نیست ولی از جمله کالا های گران به حساب نمی آید، گوشت است. گوشت شامل گوشت گاو و خوک به طور تقریبی هر کیلو 4 تا 5 دلار است.
با وجود مجموع این مسائل اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و زندگی سختی دارند. دیگر کالاها گران هستند و دائم به دلیل تورم قیمت آنها افزایش می یابد. قدرت خرید کارگران و مردم بسیار پایین است و فاصله ی طبقاتی زیاد است. بخش زیادی از کارگران و مردم بیکار و یا نیمه بیکار هستند، و حتی نمی توانند به همان کالاهای ارزان نیز دسترسی داشته باشند و در واقع در موقعیت و شرایط نزدیک به فقر مطلق قرار دارند. به دلیل بیکاری شدید ،مشاغل کاذب و غیر متعارف بسیاری وجود دارند. فروش ارز قاچاق، دست فروشی، فروش اسلحه، تن فروشی، صنایع دستی خانگی و ...
در واقع اقتصاد چاوز نه تنها نتوانست فاصله طبقاتی را کاهش دهد بلکه آن را افزایش داد. فعالیت های رفرمیستی تنها مسکنی برای دردهای کارگران و مردم بود و نه درمانی.
به طور کلی روابط کار و سرمایه در ونزوئلا حاکم است و چه شرکت ها و کمپانی های خصوصی و چه دولتی صاحبان سرمایه هستند و کارگران از کمترین مالکیتی برخوردار نیستند. فاصله طبقاتی زیاد است و با وجود اقدامات رفرمیستی کاهش نیافته است. و اساسا اقدامات رفرمیستی هیچ خللی در مالکیت خصوصی بر وسائل تولید بوجود نیاورده اند. بخش زیادی از مردم برای گذران زندگی ناچارند به دنبال مشاغل دوم و حاشیه ای باشند. حدود دو سال پیش حداقل دستمزد کارگران خدماتی حدود دویست و پنجاه بولیوار در هفته که در ماه کمی بیشتر از هزار بولیوار میشد و حداقل دستمزد کارگران ساختمانی و صنعتی حدود سیصدو پنجاه بولیوار در هفته که در ماه هزار و پانصد بولیوار میشد،بود. در همان دوره در مقایسه با پول ایران حداقل دستمزد کارگران خدماتی حدود یکصد و بیست هزار تومان بود و دستمزد کارگران ساده دیگر رشته ها نزدیک به دویست هزار تومان بود. در همان زمان حداقل دستمزد کارگران ایران دویست و شانزده هزار تومان بود. سطح هزینه های زندگی در هر دو کشور نزدیک است و در ونزوئلا کمی قیمت ها در بعضی مواردی که ذکر شد پایینتر است. به هر شکل با چنین دستمزدهایی فقط یک زندگی بخور و نمیر و سخت برای کارگران ممکن بود.
اوضاع سیاسی وصف بندی ها
در ونزوئلا آزادی فعالیت های سیاسی وجود داشت و تمام احزاب و گروه های سیاسی دفتر و روزنامه داشتند. و حتی تعدادی کانال های رادیویی نیز در اختیار مخالفین بود. و یک شبکه تلویزیون نیز به نیروهای اپوزیسیون اختصاص داشت. -البته نه به همه ی نیروهای اپوزیسیون- روزنامه های نیروهای اپوزیسیون و روزنامه های دولتی در روزنامه فروشی ها موجود بود و به آنها دسترسی وجود داشت.
آنچه در ارتباط با موضوع دمکراسی و انتخابات می توان گفت این است که با به رای گذاشتن قانون مادام العمری ریاست جمهوری و رای مثبت آوردن مانع انتخاب شدن مکرر چاوز از سر راه برداشته شد و این نکته ای بود که بسیاری از نیروهای اپوزوسیون آن را نقض دمکراسی می دانستند.
نیروهای اپوزیسیون چاوز عمدتا پرو غربی و ناسیونالیست بودند. آنها هیچ برنامه ی اقتصادی که بتواند شرایط را بهبود ببخشد نداشتند و عمدتا سیاست هایشان متوجه انتقادات از چاوز و دولتش در ارتباط با وضعیت اقتصادی و تیرگی روابطش با آمریکا دور می زد. هر چند در استان های مختلف توازن قوا و حد نفوذ نیروهای اپوزیسیون متفاوت بود و مثلا در کاراکاس چاوز بیشتر نفوذ داشت و در استان ماراکایبو اپوزوسیون، اما در مجموع اپوزوسیون بیست تا بیست و پنج درصد را با خود داشت. طرفداران چاوز در جامعه نیز از همین حدود کمی بیشتر بودند و با آمارهایی که من به کرات و در استان های مختلف می گرفتم و یا در انتخابات ها معلوم بود طرفداری سی تا سی و پنج درصدی بود. اینکه در انتخابات چاوز و یا طرفدارانش کمی بیشتر از پنجاه درصد رای را کسب می کردند، در واقع نه پنجاه درصد رای عموم مردم بلکه پنجاه درصد رای دهندگان بود. بخش قابل توجهی از مردم – حدود چهل درصد- در انتخابات شرکت نمی کردند و در واقع با توجه به مشکلات اقتصادی و فساد حکومت، دل خوشی از چاوز و حکومتش نداشتند اما به نیروهای اپوزوسیون نیز اعتماد نداشتند.
به هر شکل فعالیت های رفرمیستی چاوز توانسته بود بخشی از مردم را جذب کند و طرفدارانی داشت. اما واقعیت این است که مردم و کارگران گزینه های دیگری به جز اپوزیسیون پرو غربی و چاویسم نداشتند. جریانات چپ و به اصطلاح طرفدار سوسیالیسم، شامل سه دسته بودند: اول چاویست ها که در حزب سوسیالیست ونزوئلا متشکل بودند و تقریبا تمام مسولیت های دولتی را به عهده داشتند. دوم: تروتسکیست ها که اگر اشتباه نکنم در حزبی به نام حزب انقلابیون مارکسیست و یا بالعکس حزب مارکسیست های انقلابی متشکل بودند،آنها با وجود انتقاداتی از حکومت چاوز از دولت حمایت می کردند و ارزیابیشان این بود که دولت سوسیالیست و ضد امپریالیست است. مائویست ها نیز با تفاوت هایی تحلیل داشتند که دولت چاوز انقلابی و ضد امپریالیست است و در نتیجه هر دو جریان فوق از دولت و حکومت چاوز حمایت می کردند. البته تروتسکیست ها و مائویست ها فقط در تعدادی از دانشجویان و روشنفکران طرفدار داشتند و جریانات مطرح و توده ای نبودند.
اپوزیسیون چاوز نیز عمدتا جریانات راست و ناسیونالیست و پرو غربی بودند و تفاوت آنها در جزییاتی مثل طرفداری از حکومت قبلی و یا شکل دیگری بود و طرفدار دمکراسی غربی بودند. در زمینه اقتصادی فقط به فساد حکومت انتقاد می کردند و طرفدار سیستم بازار آزاد بودند و در زمینه ی سیاسی چاوز را به دیکتاتور بودن محکوم می کردند. مبنای چنین قضاوتی همانطور که در قبل گفتم، قانون ریاست جمهوری مادام العمر بود و پایه و اساس دیگری نداشت.
به یاد دارم تنها دو گروه کوچک چپ وجود داشتند که در اپوزیسیون حکومت چاوز بودند و با اپوزیسیون غربی نبودند و البته آنها گروه هایی کوچک بودند و روزنامه و یا نشریه ی دائمی نداشتند.
محور سیاست چاوز، مبارزه ی ضد امپریالیستی بدون مبارزه با سرمایه داری بود. در سخنرانی های او بر ضد آمریکا و استعمارگریش حرف زده میشد، و بر همین مبنا نیز سیاست خارجه اش را شکل داده بود. حکومت چاوز با هر دولتی در دنیا که به هر دلیلی در مقابل آمریکا قرار داشت و به اصطلاح در اپوزیسیون غربی بودند روابط نزدیک و حسنه ای برقرار می کرد. همه ی آنها شامل دو دسته می شدند. دسته اول،کشورهای آمریکای لاتین و به اصطلاح سوسیالیستی شامل: کوبا، نیکاراگوئه،بولیوی،اکوادور و گواتمالا بودند. این کشورها که تماما وضعیت اقتصادیشان از ونزوئلا بدتر بود بیشتر از دولت چاوز کمک می گرفتند. و هر یک ویژگی های خود را دارند. مثلا در نیکاراگوئه حدود یازده گروه و حزب در حکومت وجود داشتند که برخی حتی خود را سوسیالیست نمی دانستند و ...
و دسته دوم همه ی کشورهای "ضد امپریالیست غیر سوسیالیستی" مثل دولت قذافی در لیبی، دولت بشار اسد در سوریه، جمهوری اسلامی ایران، دولت صدام در عراق، بیلا روس و ... بودند. که در این بین به دلیل اینکه ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای و با توانمندی های اقتصادی بیشتری می دانستند، روابط نزدیکتر و بیشتری بر قرار کرده بود. بهیچ وجه در سیاست های چاوز و دولتش ماهیت دولت های ارتجاعی اهمیت نداشت و ذره ای مرزبندی و انتقاد نسبت به رویکرد و ماهیت آنها وجود نداشت و صرفا به دلیل اینکه در مقابل غرب قرار داشتند، انقلابی و ضد امپریالیست شناخته می شدند. چاوز تا لحظات آخر از قذافی وحکومتش در مقابل غرب دفاع می کرد و از بشار اسد نیز همینطور. در واقع در عرصه ی سیاست چاوز تضاد اصلی را خلق و امپریالیست می دانست و مسئله ی حل تضاد کار و سرمایه یاغایب بود ویا راه حل رفرمیستی و حاشیه ای داشت. همینطور که همگان می دانند جمهوری اسلامی ایران از جمله متحدین اصلی و قوی حکومت چاوز بود و هست.
در داخل کشور نیز در عرصه سیاست فقط "ضد امپریالیست ها" و غربی ها وجود داشتند و موضوع و برنامه ای برای لغو مالکیت خصوصی و یا مبارزه با سرمایه داری وجود نداشت و ندارد. در ونزوئلا چیزی به نام شورا وجود ندارد. حزب حاکم شوراها را به خوبی می شناخت و در هیچ کجا اجازه نمی داد تا کارگران به شکل شورایی تشکل درست کنند تا سر رشته امور از دست حاکمان خارج نشود. همان طور که گفتم در بدنه طبقه کارگر فقط سندیکاها وجود داشتند، و در حکومت نیز حزب به اصطلاح سوسیالیست ونزوئلا مسئولیت ها را در اختیار داشت و مسئولین دولتی کاملا انتصابی انتخاب می شدند. بنا براین گرایش انقلابی در ساختار حکومت و کارگران وجود نداشت تا در جبهه ی ضد سرمایه داری باشد، اساسا گرایش چاویسم با انقلاب بر سرکار نیامده بود و نمی توانست موضع انقلابی داشته باشد.
اوضاع اجتماعی
الف- امنیت در ونزوئلا
نا امنی شدیدی در ونزوئلا وجود دارد. هر چند داشتن اسلحه غیر مجاز است اما بیشتر مردم اسلحه دارند. برخی برای حفاظت از جانشان و برخی برای سرقت. به طور کلی سرقت و آدم کشی در سطح بسیار وسیعی وجود دارد. به دلیل بیکاری و فقر شدید، تبهکاری و سرقت به شدت رواج دارد. اکثر سرقت ها به شکل مسلحانه انجام می شود. تقریبا پس از تاریکی هوا همه ی مغازه ها تعطیل می شوند – به جز معدودی در مرکز شهر- و تردد به شدت کاهش می یابد. در بیشتر محلات و خیابان ها مردم پیاده در شب عبور و مرور نمی کنند زیرا به احتمال زیاد مورد سرقت قرار می گیرند. حتی اکثر سرقت های پیش و پا افتاده مسلحانه انجام می شود. برای اینکه جیبتان را خالی کنند و یا موبایلتان را بگیرند و ... روی دیوار همه ی خانه ها سیم برق با ولتاژ بالا وجود دارد تا از ورود سارقان جلوگیری کند. مگر خانه های مردم فقیر و حلبی آباد ها که چیزی برای دزدیدن وجود ندارد.
کمتر کسی یافت می شود که چند بار مورد سرقت قرار گرفتن را تجربه نکرده باشد. سرقتهای غیر مسلحانه نیز کم نیستند. سرقت از محل کار و مغازها و ... با وجود اینکه شرکت ها به شدت با گماردن نگهبانان سعی می کنند مانع سرقت شوند، اما همیشه با تعداد قابل توجهی از سرقت روبرو هستند. شرکت های ایرانی نیز از این قاعده مستثنا نبودند و با وجود اینکه از سه لایه و نوع نگهبان استفاده می کردند باز نیز مقادیر قابل توجهی کالا به سرقت می رفت. شرکت های ایرانی از گارد ناسیونال، پلیس و نگهبانان خصوصی مورد استخدام استفاده می کردند تا فقط آمار و درصد سرقت ها را کاهش دهند. در بسیاری از موارد سرقت ها خود نگهبانان یا سارق بودند و یا با سارقان همدست می شدند. همه ی شاغلانی که اقدام به سرقت می کردند،چون در فقر به سر می بردند و امنیت شغلی برایشان وجود نداشت، دست به این کار می زدند.دزدی امری عادی است و برخی از کسانی که با آنها کار می کردیم می گفتند که قبلا دزد بوده اند و اگر مجددا بیکار شوند نیز مجددا اقدام به دزدی خواهند کرد. روش ها ی بسیار متنوعی برای دزدی وجود داشت. مثلا یک مکانیک درجه یک در شرکت کار می کرد که قبلا کارش اوراق ماشین های سرقتی بود. او تعریف می کرد که یک گروه سارق اتومبیل را می دزدیدند و به حیاط خانه من می آوردند. و من در مدت 24 ساعت اتومبیل را اوراق و بسته بندی می کردم و گروه دیگری مسئول فروش آن بودند. و یا بنایی وجود داشت که قبلا به جرم قتل هشت سال در زندان بود. او توضیح می داد که چگونه برای سرقت ناچار به انجام قتل شده و مجددا اگر بیکار شود به سرقت اقدام خواهد کرد. چند بار پیمانکاران در هنگام گرفتن پول از بانک مورد سرقت قرار گرفتند و یا یکبار پول دستمزد کارگران که با دو پلیس مسلح اسکورت میشد مورد سرقت قرار گرفت. از اینگونه موارد بسیار فراوان بود.
همه ی فروشگاه هایی که در آمد خوبی داشتند ناچار بودند از نگهبان مسلح استفاده کنند. و یا اینکه سیستم های خاصی داشتند. مشروب فروشی های بزرگ و دیگر فروشگاه هایی که درآمد قابل توجهی داشتند، یک یا دو نگهبان مسلح خصوصی جلوی درب گمارده بودند.و مجتمع های مسکونی مرفهین و یا متوسطین جامعه، دارای نگهبانان مسلح و چندین درب آهنی و ایمنی بودند. داروخانه ها عموما یک دریچه کوچک داشتند که با شیشه ضد گلوله بسته بود و مشتری باید نسخه را از دریچه ای به همراه پول به داخل بفرستد و سپس از همان طریق داروها را تحویل بگیرد.
تقریبا هر روز عکس چند نفری که کشته شده بودند در روزنامه ها درج میشد. قتل برای پول، قتل برای انتقام شخصی، قتل برای سرقت اموال، قتل در ارتباط با مواد مخدر، قتل برای سرقت اتومبیل و ... وسیعا وجود دارد. قتل برای هر چیزی ممکن است که اتفاق بیفتد. در این رابطه گروه ها و اشخاص زیادی بودند که آدم کشان حرفه ای و نیمه حرفه ای بودند. زخمی کردن با گلوله و ... یک قیمت داشت، قتل قیمتی دیگر و آدم ربایی نیز همینطور. با گرفتن پانصد دلار آدم می کشتند. با چندین نفر از این آدم ها حرف زدم. آنها نیز آدم هایی بودند که در اثر فقر و نداری به این راه کشیده شده و به تبهکار و جنایتکار تبدیل شده بودند. بسیاری از جنایات نیز در جربان سرقت ها ی معمولی اتفاق می افتاد. مثلا راننده ای بود که جای چند گلوله در تنش بود. ماجرا از این قرار بوده که دو سارق مسلح برای ربودن اتومبیل او تهدیدش کردند تا پیاده شود و او با اتومبیل فرار کرده بود و آنها با تیر اندازی موجب زخمی شدن او و کشته شدن دوست همراهش شده بودند.از اینگونه موارد بسیار فراوان بودند.
هر جایی که مثلا برای گردش و یا کار دیگری می خواستند بروند اولین پارامتر لازم برای بررسی مسئله امنیت آنجا بود. آیا آنجا امن است؟آیا در آن ساعت می شود رفت؟ و ... بخش زیادی از بیکاران مبادرت به دزدی و سرقت و دیگر فعالیت های خلاف قانون می کردند. تعداد زیادی از ایرانی ها نیز با وجود رعایت مسائل امنیتی مورد سرقت قرار گرفته بودند.
کاراکاس(پایتخت ونزوئلا)، بوگوتا(پایتخت کلمبیا)،مکزیکوسیتی(پایتخت مکزیک) و برزاویل(پایتخت برزیل) از جمله نا امن ترین پایتخت های جهان هستند و هر سال یکی از آنها نا امن ترین پایتخت جهان می شود. طی سال های گذشته نیز کاراکاس بارها مقام اول تا سوم را داشته است. و البته نا امنی در ونزوئلا به هیچ وجه به پایتخت خلاصه نمی شود و دیگر شهرها و حتی روستاها نیز همان وضعیت را دارند.
ب- فحشا و خانواده در ونزوئلا
به همان نسبت که مردان بیکار اقدام به دزدی و سرقت می کردند، زنان بیکار نیز اقدام به تن فروشی می کردند و در نتیجه آمار فحشا در ونزوئلا بالا بود. فحشا اشکال مختلفی داشت. تقریبا همه ی شهر ها فاحشه خانه های رسمی داشت که عمدتا دختران روستایی و حاشیه نشین شهرها در آنجا تن فروشی می کردند. و مشتریان آنها عمدتا از اقشار پایین جامعه بودند. شنیده بودم که آن زنان شدیدا توسط صاحبان فاحشه خانه ها استثمار می شدند و بیشتر درآمد به جیب آنها می رفت. اشکال رسمی دیگر آن عکس های نیمه لخت زنان و دخترانی بود که در روزنامه های رسمی چاپ میشد و قیمت و شماره تلفن نیز نوشته میشد. حتی برخی از کانال های تلویزیونی محلی عکس این زنان و دختران را با مشخصات و قیمت در برنامه های تبلیغات پخش می کردند. دیگر اشکال غیر رسمی نیز وسیعا وجود داشت و همه ی آنها ریشه در فقر داشتند.
خانواده در اقشار و طبقه مرفه جامعه از انسجام بیشتری برخوردار بود و در اقشار پایین جامعه این موضوع بر عکس بود و زندگی های از هم گسسته و کودکان بی سرپرست زیادی وجود داشتند. تعداد زیادی از خانواده ها فقط شامل زنان و کودکان بود. هر چند، چند همسری مطابق قانون ممنوع است، اما هستند بسیاری از مردان که دو یا چند همسر دارند که دلیل و ریشه آن نیز فقط اقتصادی است و مردانی که می توانند با توجه به وضعیت اقتصادیشان چند زن داشته باشند. و زنان نیز در این رابطه به دلیل اینکه تکیه گاه مالی پیدا کنند تن به این روابط می دادند. این موارد نیز اشکال متنوع و زیادی داشت.
کلوپ های استریپ تیز و قمارخانه نیز در ونزوئلا قانونا آزاد بودند و تقریبا در تمام شهرهای بزرگ وجود داشتند.
فروردین 1392

زندگی و میراث هوگو چاوز (زاویه دو)