Tohtori Marx kuvaili yksien harjoittamaa toisten jotensakin kuppaamista siihen tapaan,että ”pääoma on kuollutta työtä, joka vampyyrien lailla elää vain imemällä elävää työtä, ja se elää sitä paremmin, mitä enemmän se sitä imee.”

tiistai 7. helmikuuta 2012


ســـــــــرمايــه داري در دام ســـــــــرمايــه

كانون مدافعان حقوق كارگر – بحث ضدسرمايه داري تنها از جانب كارگران و زحمتكشان و حقوق بگيران و مردم تحت ستم مطرح نمي شود، بلكه بسياري از نظريه پردازان مستقل و حتا طرفداران راه حل هاي حفظ نظم موجود نيز به اين مساله مي پردازند. سرمايه داري به بن بست رسيده است. اين بن بست چه در زمينه ي توليد و چه درزمينه مصرف و ايجاد تقاضا براي صدورسرمايه مشاهده مي شود. سود سرمايه داري به چالش كشيده شده و ديگر كساني كه تا ديروز حاضربه تسليم بي قيد وشرط در برابرآن بودند، نمي خواهند هم چنان به اين نظم تحميلي تن دهند.
مقاله ي حاضرهرچند تغيير را نه ازجانب مردم، بلكه ازبالا وازجانب خود نظام موجود ضروري مي داند، اما دراين حد كه به ضرورت تغييرواقف شده، جالب است. مقاله با زباني ساده بن بستهاي نظام موجود را درچند مورد مشخص برميشمارد و ترفندهاي سرمايه داري را براي گسترش بازارناكارآمد مي داند. درنتيجه خود نيزبه ضرورت دگرگوني نظام موجود اذعان مي كند. انتشاراين مقاله در راستاي شناخت ابعاد مختلف نظام سرمايه داري و چالش هاي آن مي تواند مفيد باشد.

مدیر بلاگ : درج مقالاتی مشابه همین مقاله بمعنی قبول تمام موضعگیریهای آنها نمی باشد!
-------------------------------//////////////////--------------------------------
 سرمايه داري در دام سرمايه

اولت ايفانساستي / گتي ايماگس*
ترجمه جاهد جهانشاهي

 ۲ ژانویهٔ ۲۰۱۲
هزاران سال پيش ازآغازبحران مالي، دركويركالاهاري (Kalahari) افريقاي جنوبي مردماني مي زيستند به نام كونگ (Kong). مردان و زنان كوتاه قامت ومقاوم كه گاوهاي وحشي و زرافه ها را با نيزه هاي آلوده به سم ازپا درمي آوردند. آنها پيش از آن كه گوشت بخورند، بين خود تقسيم مي كردند. شكاربه همه تعلق داشت. چنين بود رفتارمردمان كونگ.
اولين سالهاي 1980 هنوزهم كونگ ها دركالاهاري مي زيستند و درطول زمان چندان تغييري نكردند. باقي جهان، اتومبيل، بمب، اتم وفروش سهام راكشف كردند. مردم كونگ كماكان با نيزه شكارمي كردند و بين خود تقسيم مي كردند. اما اين شيوه چندان دوام نياورد.
مدتي بعد يك مردم شناس امريكايي گزارش تكان دهنده اي ازرويدادهاي جديد در محدوده ي كونگ ارائه داد. شكارچيان درخانه هايشان مي مانند. اكنون خانه ها طوري بنا شده كه ديگرنمي توانند داخل خانه ي همسايه شان را ببينند. تقريبا هر خانواده جعبه اي تدارك ديده تا دارايي هاي خودشان را درون آن جاي دهد وقفل كند.

دقيقا چه اتفاقي افتاده بود؟
اتفاق خاصي نيفتاده بود. دولت بوتسوانا به داد وستد با كونگ ها كمرهمت گمارده بود. اقتصاد بازارازكالاهاري سردرآورده بود. مردمي كه تا آ‌ن روز قناعت پيشه كرده بودند، مالكيت را پسنديدند. همين وبس.
براي مردم كونگ، اين مهم، سرآغازسرمايه داري بود. اما براي ما،‌ همان طور كه مي شناسيم "آغاز پايان" سرمايه داري بود. براي دريافت اين موضوع كافي است تصويري را طرح كنيم كه يوزف شومپتر(Josef Sohosspeter) اقتصاددان اتريشي در سال 1942 در مورد هستي سرمايه داري ارائه داد‌. اين تصويريك كارخانه است. تصويري كاملا منطبق با رشد اقتصاد بازار و تفكيك ناپذيربا دست آوردهاي صنعتي، با ماشين بخار، لكوموتيو، كوره هاي ذوب فلزات وافزايش سرعت كار؛ بهتراست كه كل نظام را به سان كارخانه اي بسيار بزرگ پذيرا باشيم. كارخانه اي كه همواره ماه به ماه و سال به سال كالاهاي بيشتري توليد مي كند. امروزميانگين مردم آلمان از تلويزيون، كتاب، مبلمان، دوربين ديجيتال، خوراك پزي برقي،‌ ماشين لباس شويي، موبايل و كامپيوتربرخوردارند. مجموعا 10 هزار كالا. اين كارخانه خيلي موفق بود.

براي اينكه روند فوق ادامه داشته باشد، بايد كالاهاي جديدي توليد ميكردند وبه انسان هايي نيازداشتند تا خريدارآنها باشند. درهمين ارتباط اين كارخانه ي بزرگ اواخر سالهاي 1980 ناخواسته شتابي تازه گرفت. پس ازفروپاشي ديواربرلين، سرمايه داري در سراسرجهان دامن گسترد تا منتها اليه اروپاي شرقي، آسيا،‌ افريقا وهمه جا بازارهاي جديدي يافت. به اوكراين، روماني، هند، چين، كامبوج، ويتنام وكونگ هم رسيد.
سرمايه داري از بدو پيداش طي مراحلي گوناگون دركشورهاي صنعتي اروپا و امريكاي شمالي و جهان گسترش يافت. مراحل گسترش پيوسته با رشد اقتصادي فزاينده همراه بود. حال كه اقتصاد بازار پيروزميدان شده بود، به هيچ وجه غافلگيركننده نبود كه كارخانه ي سرمايه داري در كشورهاي صنعتي ازنوشتابي جهنده بگيرد. طوري كه اقتصاد چنان رشدي پيدا كرد كه پيش از آن دركارنبود.

بهتربگوييم: مي توانست اين رشد غافلگيركننده نباشد، اماغافلگيركننده شد. عكس ماجرا ازراه رسيد. موردي نادروكاملا دو ازانتظار:
كارخانه ي سرمايه داري كشورهاي بزرگ صنعتي ديگردرست كارنمي كرد.
انباشت پول موضوع را به خوبي روشن مي سازد: 381 ميليارد يورو، اين رقم رشد ناخالص آلمان درحد فاصل سال هاي 2000 تا 2007 ، يعني پيش ازآغازبحران مالي است: ميانگين درآمد آلمان ها طي اين سال ها به مرز 4646 يورو رسيد. مبلغ فوق كمترازگذشته بود، ‌اما انسان كه نبايد حريص باشد. 4646 يورو؛ با اين پول بازهم مي شد مشتي كالاهاي ديگر خريد.
ارزش واقعي 381 ميليارد يورو موقعي روشن مي شود كه آن را با رقم ديگري مقايسه كنيم. اين رقم، رشد بدهي هاي دولت آلمان طي سال هاي 2000 تا 2007 است. رقم دوم هم شامل عدد 381 ميليارد يورو مي شود. حتا درآلمان پيش ازبحران هم رفاه جديد را با بدهيهاي جديد ممكن ساختند. اما بدهيها را روشن نساختند. رشد، شبه رشدي بيش نيست. كارخانه ي اقتصاد آلمان مي چرخد ولي دست آوردي ندارد.
همين يك مورد نبايد باعث شود تا بسرمايه داري ترديد كنيم. درسالهاي آغازين هزاره ي سوم، كار كارفرمايان آلمان آسان نبود. دستمزدها بالا بودند. رقابت در بازارهاي جهاني وسيع بود واقتصاد آلمان بيشتر ازحد هماهنگ به نظرميرسيد. احتمالا اين مهم يك مساله ي آلماني است و ربطي هم به سرمايه داري ندارد. بالاخره كارخانه ي سرمايه داري شيوه هاي متنوعي دارد وفقط به نوع آلماني آن خلاصه نمي شود. بطورمثال نمونه هاي فرانسوي، امريكايي و ژاپني، هريك ازاينها كمي با ديگري متفاوت است. شكل گرفته ازقوانين قراردادهاي كاري دولتها وسنديكاها.اين كارخانه ي پرشتاب مي توانست درديگر كشورهاي بزرگ صنعتي به كارخويش ادامه دهد.
اما چنين نشد. حال اگرازمنظر سرمايه داري امريكايي "بگذار ببينيم چه مي شود" Laisser fair kapitalimus نگاه كنيم يا سرمايه داري متمركز فرانسوي يا نظام سرمايه داري هم آراي ژاپني فرقي نمي كند. اگر بدهي ها را كسركنيم چيز زيادي از رشد اقتصادي بر جا نمي ماند.
همين جا بايد اشاره كنيم كه قصد ما محكوم كردن حجم بدهي ها نيست. برعكس، بدهي ها جزلاينفك هستي اقتصاد بازار است. سرمايه داري اي كه ما مي شناسيم، چنين كارمي كند. يكي پول قرض مي كند، فرض كنيد يك ميليون يورو، اهميتي هم ندارد كه طرف مورد نظردولت باشد يا كارفرما. مهم اين است كه او از پول استفاده ميكند وكالاهايي ميسازد كه مورد نياز مردم هستند. مثلا يك ميليون يورو را در صنايع فولاد سرمايه گذاري مي كند. وسايلي مي خرد، دستمزد كارگران را مي پردازد ودر نهايت يك سري اتومبيل با كيفيت بالا توليد ميكند و ميتواند به دوميليون يورو به فروش برساند. به اين ترتيب ارزش اضافي، رفاه و رشد اقتصادي واقعي پديد مي آيد. كارخانه ي ثروت بگردش درمي آيد و ده هزاركالا تبديل به بيست هزار كالا مي شود.
سرمايه داري، همانطوركه امروزما دربيشتركشورهاي پيشرفته شاهد هستيم، به دولت يك ميليون يوروقرض ميدهد، ‌اما نه ارزش اضافي پديد مي آيد و نه رفاه. فقط دريايي از بدهي ها برجا مي ماند.
چيزي در دنيا هست كه سد راه كارخانه ي سرمايه داري شده است. اين چيز بايد مورد تازه اي باشد. چون همين چند سال پيش، اقتصاد آلمان، ژاپن وامريكا رشدي شتابنده داشت. اين چيز بايد قوي باشد، قوي ترازسرعتي كه كارخانه ي سرمايه داري بازارهاي غول آساي جديد اروپاي شرقي وآسيا را در نورديد و سرمنشا آن نمي تواند در ويژگي هاي كشورها باشد. چه، درآنصورت نمي شد پديده ي خلا را در كشورهاي ناهمسان به طورهم زمان نظاره كرد. امروز، آلماني ها، فرانسوي ها، ژاپني ها و امريكايي ها چه وجوه مشتركي با هم دارند؟
وقتي كارشناسان اقتصادي ازانسان ها صحبت مي كنند، ‌اغلب نامي ازآنها نمي برند و فقط به مصرف كننده ها بسنده مي كنند.
اين رفتاردركاركرد چرخه ي اقتصاد مفهوم خود را دارد. به جاي مصرف كردن، خريد كردن هم مي توان گفت. روزگاري هردواين واژه ها يك معنا داشتند. كتاب هاي تازه خريداري شده مطالعه مي شوند، تي شرت ها را مي پوشند و با اسباب بازي هاي جديد بازي مي كنند.
البته همه اينها وقت گيراست. اگرميانگين مردم آلمان بخواهند آن ده هزاركالايي را كه خريده اند درست وحسابي استفاده كنند، فضاي كمتري براي خريد جديد مي ماند. مصرف راه حل نهايي سرمايه داري تبديل به سد بازدارنده ي كارخانه هاي سرمايه داري شده است. چون براي اينكه اقتصاد رشد كند مردم بايد پيوسته خريد كنند.
اين گرفتاري چه هنگامي حل مي شود كه مردم را به جايي برساني، بي آنكه قصد مصرف داشته باشد، اقدام به خريد كنند. يعني كتاب هاي بيشتري درقفسه ها، لباس هاي بيشتري دركمد واسباب بازي هاي بيشتري دراتاق كودك وفراموش كردن هرچه سريع ترآنها وخريد مجدد. با تبليغات ماهرانه چنين كاري ميسر است. اما دشواراست وهزينه بر و زماني از راه مي رسد كه ديگرنمي توان ازعهده ي خريد برآمد. به اين ترتيب درمرحله ي اول از سرعت كارخانه ي سرمايه داري كاسته مي شود. سپس از كار باز مي ايستد.
ظاهرا اغلب كشورهاي بسيار پيشرفته صنعتي هم به اين مرحله نزديك مي شوند. براي اين كه كارخانه ي سرمايه داري بچرخد، براي اينكه اقتصاد رشد كند، مردم بايد سال به سال بيشتروبيشترخريد كنند. اما اين كار دشوار است. بازارها اشباع شده اند. اين جا وآن جا يك موبايل شيك و پيشرفته يا يك لپ تاپ شكيل مي خرند. بيش از اين ميسر نيست.
دراصل، اشباع بازارحيرت انگيزاست. به هرحال، يك پژوهشگرسرشناس اقتصادي، اين اصل را باوردارد. اوجرات به خرج مي دهد و نظري مي دهد كه عجيب به نظر مي رسد. پيش بيني آينده ي دور. او پيش بيني مي كند كه اگرنوه هايش بزرگ شوند هشت بار بيشترازنسل او ثروت مي اندوزند. و باز پيش بيني مي كند كه دراين جهان ثروت ، همه ي نيازهاي اساسي پوشش داده خواهند شد. رشد اقتصادي متوقف خواهد شد. وظيفه ي سرمايه داري به اين خلاصه خواهد شد تا نارسايي ها را با كاهش كمبودها به انجام برساند. مردم رضايت خاطرخواهند يافت.

پژوهشگر اقتصادي كه اين موضوع را پيش بيني كرده،‌ جان مينارد كينز (John Maynard Keynes) انگليسي است. اواين موضوع را درسال 1930 درمقاله اي تحت عنوان "چشم انداز اقتصادي براي نوه هاي ما" مطرح كرد. ما، نوه هاي مورد نظر كنيز هستيم.
به راستي درآمد سرانه دركشورهاي بسيار پيشرفته ي صنعتي از آن ايام تا كنون هشت برابر رشد كرده است. به راستي هم رشد اقتصادي در ابعاد وسيع ازنفس افتاده، به راستي هم بسياري ازمردم به هيچ وجه اين رويداد را ناخوشايند تلقي نمي كنند. ديگر مدتهاست كه خبري ازرشد رضايت اززندگي شخصي دركشورهايي مانند آلمان وامريكا نيست. اين رشد طي سال هاي 1970 براي مردماني متوقف شد كه صاحب 6000 يا 7000 كالا بودند. ازآن پس رقم سرخورده ها ومعتادان مصرف كننده ي قرصها وبيماران رواني فزوني يافت. اين هم بخشي ازسرمايه داري فاقد رشد است. حال اگر درآمدها اندكي همسان تقسيم شود، كارموجود همه را دربرگيرد، طوري كه همگان مشغله اي داشته باشند، آن وقت ساكنان جوامع مدرن مي توانند ازداشته هاي محدود خود لذت ببرند. كينز اوضاع را چنين تصوير مي كرد. او براين باور بود كه كارخانه ي سرمايه داري مجال مي دهد تا او را از كار براندازي. كينزتصور مي كرد نظام سرمايه داري دست از سرمردم برمي دارد. براي اينكه چرا پيشرفتي حاصل نمي شود، كافي است روزنامه اي را ورق بزنيم، تلويزيون را روشن كنيم و نگاهي به چند شبكه ي اينترنتي بيندازيم. مي توان شاهد تظاهرات منطقي خياباني و پي آمد هاي آن شد كه شباهتي به تاترهاي خياباني دارد.
نمايشي كه از زمان ورشكستگي بانك سرمايه گذاري لهمان برادرز امريكايي در سپتامبر 2008 به اجرا در مي آيد، بحران مالي نام دارد. اما موضوع به بحران مالي يا بحران بانك ها يا بحران بدهي ها مربوط نمي شود. البته مربوط مي شود، اما اين واژه ها دلايل اصلي را شرح نمي دهند، پي آمدها را مي شكافند. درآغازبحران، سرمايه گذاران مالي روي رشد اوراق بهادار جديد ملكي امريكا سرمايه گذاري كردند. سودجويان تاكيد داشتند كه بايد بازهم خانه ها و آپارتمان هاي بيشتري ساخته شود، ولي بازاراشباع بود. اوراق بهاداربي ارزش شدند وباين ترتيب بحران مالي آغازشد. بسياري از سرمايه گذاران مالي، بانك ها بودند. داد وستد سنتي به اين خلاصه مي شد تا به بازارهاي رو به رشد وام دهند. مثلا به توليد كنندگان اتومبيل . اما بازارها از رشد مطلوب برخوردار نبودند. بنابراين بسياري از بانك ها از داد و ستد قديمي عرضه ي وام، به معاملات سرمايه گذاري روي آوردند. وقتي به خاطر بحران اقتصادي چنين رويه اي شكل گرفت، ديگرآهي در بساط نداشتند تا كاستي ها را جبران كنند و به اين ترتيب، بحران بانك ها آغازشد. براي نجات بانك هاي كشورهاي صنعتي، راه ديگري غيرازاخذ وامهاي كلان باقي نمي ماند. متاسفانه اين بانك ها قبلا بدهي هاي كلان بارآورده بودند. بانك ها سال هاي متوالي اميدوار بودند اين بدهي ها را با رشد اقتصادي و در كنار آن با اخذ ماليات ها، تعادل بخشند. رشد اقتصادي پا نگرفت. اخذ ماليات ها هم ناكام ماند. بنابراين بدهي ها رشد نجومي پيدا كردند و به اين ترتيب بحران بدهي ها آغاز شد. پول ها، بانك ها، بدهي ها. مشكل در فقدان رشد نهفته است.
طي سال هاي بحران، مبناي تمام تدابير سياسي اتخاذ شده به اين خلاصه مي شد تا رشد اقتصادي را ارتقا دهند. دوباره كارخانه را به حركت وا دارند. درست اين جاست كه مي توان به طبيعت واقعي بحران پي برد. دولت هاي آلمان و امريكا و ژاپن ماليات ها را كاهش دادند. كمك هاي مالي پرداخت كردند. وجوه خوش خدمتي در اختيار گذاشتند. همه چيز، به اين مهم خلاصه مي شد تا مردم را به سمت فروشگاه ها بكشانند. شايد نتيجه بدهد. شايد مردم به طور معجزه آسايي دوباره شروع به خريد كنند و داد و ستد، رونق بگيرد. شايد به زودي هندي ها و چيني ها چنان ثروتمند شوند كه به تنهايي، همه ي اتومبيل ها و ماشين هاي لباس شويي كه هر ساله كارخانه هاي آلمان توليد مي كنند، سفارش دهند. شايد كسي كالاي توجه برانگيزي اختراع كند و به ولع مصرف جديدي دامن بزند؛ مثلا موبايلي كه انسان بتواند با آن به پرواز در آيد.
اگر اين اتفاق نیفتد، براي جهان صنعتي دو راه بيشتر باقي نمي ماند. راه اول اين كه به هر قيمتي كه شده، به رشد دامن بزند و اقتصاد را زنده نگه دارد؛ كاري كه تا كنون كرده اند. هزينه هاي دولتي بيشتر و بدهي هاي بيشتر و زباله هاي بيشتر. زباله حاوي گازكربنيك است و باعث از كار افتادگي كارخانه ي سرمايه داري مي شود. مقدار اين گاز با مقدار مصرف كالاهايي كه مردم دارند در ارتباط تنگاتنگي است و پيوسته از دهه اي به دهه ي ديگر رشد داشته و تا كنون توضيح دادن درباره ي آن هم با مشكل همراه بوده. اما سابق بر اين مي توانستند هزينه هاي ارواق بهادار را كماكان هزينه اي خوب ارزيابي كنند. به عنوان مالياتي براي مشاغل جديد و ارزش اضافه ي فزاينده و حتا مي شد استدلال كرد فقط در زمان رشد فزاينده، پول كافي براي تامين هزينه ي تكنولوژي جديد محيط زيست در دسترس است. حال اگر رشد فقط شبه رشد باشد وبخواهد فقط سد سقوط بورسها باشد، آنوقت اين سوال مطرح ميشود كه كشور
هاي صنعتي با كدام مجوزي، بازهم نفت بيشتري ميسوزانند وگازمصرف مي كنند. مي توان اين سوال را ناديده گرفت و پاسخش را به فردا موكول كرد و امروز اين كارخانه را متحرك نگه داشت تا بحران بعدي از راه برسد. اين راه اول است.راه دوم، پرزحمت و دشوار است و به ناكجا آباد ختم مي شود. اينجا بايد پاسخ هايي براي سوال هاي بس دشوارتر و بزرگ تری جست وجو كرد.جامعه اي كه به حفظ رفاه، بيش ازگسترش آن بها ميدهد، اجازه ي سازماندهي به كسي مي دهد؟ چطور مي توان به اقتصادي دامن زد كه به افزايش رضايت مردم منتهي مي شود نه سود كارفرماها؟ آيا مي شود ارزشي به طبيعت ارزاني داريم كه هزاركالا دردرونش نهفته دارد؟

جان كلام: آيا جايگزيني براي سرمايه داري وجود دارد؟
درواقع، اين سوال خيلي قديمي است. طي صدها سال هزاران بار طرح شده، از جانب ماركسيست ها، رمانتيك ها، اديان گرايان آزادي خواه، رهبران كارگران و فعالان جهان سوم. اما همواره اين سوال از چشم انداز فرودستان طرح شده و هميشه با اين اتهام همراه بوده كه سرمايه داري نمي تواند فقر را ريشه كن كند. هميشه هدف اين بوده تا نظامي پيدا كنند كه بتواند هرچه سريع تر بر فقرغلبه كند، تو گويي اقتصاد بازارازعهده اش برآمد.

تلاش ها و فكرهاي بسياري وجود داشت:
آموزه هاي مهاتما گاندي درهند يك نمونه است. برمبناي آن هرروستايي بايد شخصا لباس وغذايش را تامين مي كرد تا به بازار وابسته نشوند. يا روياهاي يك آنارشيست متكي به خود كه بر اساس آن شخصا هيچ كس حق ثروتمند شدن نداشت وهمين نظريه هنگام جنگهاي داخلي اسپانيا در كوتاه مدت تبديل به واقعيت شد. سرانجام سوسياليسم با ديدگاه هاي متنوع از راه رسيد و مدعي شد نيمي از بشريت را به دنياي بهتر رهنمون شود و در نهايت هم به ناكامي انجاميد.
تمام اين آزمون ها ناكام ماندند. روياها نقش بر ‌آب شدند و نهايتا غيراجتماعي تراز كارخانه ي سرمايه داري بودند. كارخانه ي سرمايه داري، نه فقط گاه گاهي نامعقول و مازاد بربرنامه توليد مي كرد، بلكه ميليون ها چيني، هندي، كره اي، ويتنامي و برزيلي را از فقر رهانيد. اين نه فقر، احتمالا ثروت است كه سرمايه داري را پا در خواهد آورد. فقر توده ها كم رنگ ترشده و به يك انقلاب از پايين اميدي نيست. طرح نظام نويني از بالا، بسيار محتمل است.

***
پولي كه اواخر قرن بيستم به دست مردم كونگ رسيد،‌ چندان دوام نياورد. به احتمال وجود الماس در شن زارهاي سرخ كالاهاري، كونگ ها را تاراندند. امروزه برخي از آنها به عنوان خدمتكار مزرعه داران با نيروي كار ارزان قيمت تلاش مي كنند. بقيه يا مبتلا به الكل شده يا به حاشيه رانده شده اند ودحال نيرو جمع مي كنند تا همچون گذشته، مجددا به شكار بپردازند.  شايد فقط كشورهاي صنعتي نيستند كه به جايگزيني براي سرمايه داري نيازمندند. مردم كونگ هم چنين اند.


--------------------------------

* Ulet Ifansasti / Getty Images
منبع:
روزنامه آلماني Die Zeit
15 دسامبر 2011